آفتاب می شود...
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه سیاه سركشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه كن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به كام می كشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام میكشد
نگاه كن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطر ها و نورها
نشانده ای مرا كنون به زورقی
ز عاجها ز ابرها بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر شهر شعر ها و شورها
به راه پر ستاره ه می كشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه كن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین بركه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این كبود غرفه های آسمان
كنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه كن كه من كجا رسیده ام
به كهكشان به بیكران به جاودان
كنون كه آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مكن
مرا از این ستاره ها جدا مكن
نگاه كن كه موم شب براه ما
چگونه قطره قطره آب میشود
صراحی سیاه دیدگان من
به لالای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
به روی گاهواره های شعر من
نگاه كن
تو میدمی و آفتاب می شود
نظرات شما عزیزان:

.gif)
2-شعرت عالیه
3-خیلی عالیه
4-باور کن عالیه
5-بخدا عالیه
6-ارواح عمه ی وزیر امور خارجه عالیه
خلاصه بی نظیری دختر دمت گرم
پاسخ:^_^ سپاس فراوان احسان خان ....

.gif)
اصصصصصن امانتدارنیستیا
پیامای من کوشن پس؟؟
.gif)
.gif)
پاسخ:جاااااااااااااانم :D خب چکار کنم میخوام پاسخ رو بزنم یهو میره رو حذف -_- حذف میشن خخخ ببخشید ازین ب بعد خیلی دقت میکنم دستم بهش نخوره :-)

.gif)
.gif)
ببین انقدبااعصاب من طفلکی بازی میکنی که زدم شعروخراب کردم
.gif)
.gif)
دلتنگ که نمیشه گفت...یه جورایی یه نواخت شده بودروزام دلم میخواست یکی باشه باهاش کل کل کنم
.gif)
ولی دفه بعداینجوری بذاری بری خودم یه بلایی سرت میارم.گفته باشما
.gif)
.gif)
پاسخ:سلام به روی ماهتون :D من چکار ب اعصاب شما دارم ؟!! اعصاب شما همین جوری درگیری داره چ برسه من باهاش بازی کنم:D اوه اوه ب قول داداشم ریز میبینمتون :-))))))) هر کار دوس دارین بکنین ولی بعدش با داداشم طرفین نگین نگفتم ^_^
پاسخ: پیام دیگتون دستم خورد پاک شد . :-))) این چند وقت اذیت شدم گله هامو اینجا نوشتم :-) اتفاقا مامان مقابلم نشسته بود فقط یکم صورتشو زرشکی کردم ک کارم بی جواب نموند :D
اهان هی بگین من اذیت میکنم ببینین شدم اسباب سرگرمی شما چقدر جیگرم من ^_^
پاسخ:این لوکس هم رو اعصابم رفته -_- سلام پرنیان خانم :-) مرسی خوبم شما خوبین؟! ولی بوده هاااااا:D من و دسته گل؟!!!!! اصلا اهل دسته گل نیستم ماشالله خانومم:D اوه اوه ببینم چجوری داداشمو اذیت میکنین تا قبل از اینکه بخواین دست بکار بشین داداشم اشکتون رو درمیاره :D

.gif)
چه عجبببببب!!!!!آفتاب ازکجادراومده مهربون شدی؟؟؟
.gif)
حالام نمیومدی
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
میذاشتی قششششششنگ چندماه بگذره
من ازدلشوره میمردم بعدمیومدی خانم
.gif)
پاسخ: مرسی خوبم :-) نمیدونم فهمیدین به منم بگین :D اثرات خستگی شدیده والا میفتادم به جونتون :D آخی دلتون برام تنگ شده بود ؟!!! خجالت نکشین بگین :D نگران نباشین من هفتا جون دارم چیزیم نمیشه :D

.gif)
.gif)
تولدداداش وب آرامم که نیومدی
.gif)
یه خبرازخودت به من طفلکی بده.گناه دارما
.gif)
پاسخ:سلام پرنیان خانم خوبین؟! مرسی ببخشید بی خبر مجبور شدم برم جایی نت هم در دسترسم نبود . نبودم ک بیام . با خیلی خیلی تاخیر عیدتون مبارک :-)
.gif)
عیدت مبارک عزیزم
.gif)
پاسخ:سلام زهرا خانم گل خوبی؟ شرمنده عزیزم با تاخیر عیدت مبارک:-)

.gif)
عیدت مباااارک
.gif)
کجایی توسهی؟مشکوک میزنیااااا
.gif)

.gif)
چه خبرا؟روبه راهی دیگه آیا؟
.gif)

.gif)
عیدت مبااااارک
.gif)
پستت هم خییییلی خیلی زیباست.یکی اززیباترین شعرهای فروغه.
یه عاشقانه پرازامید....وآفتاب می شود
.gif)
پاسخ:سلام پرنیان جون خوبم ممنون شما خوبین؟! عید شما عم مبارک :-) مرسی شعر های فروغ واقعا زیبا هستن :-)
.gif)
سهیلا به حرفات تو وب داداش کلی میخندم
.gif)
خیلی بامزه حرف میرنی
.gif)
پستتم مثل همیشه بیگ لااااااایک
.gif)
.gif)
.gif)
پاسخ:سلاااام عزیزم قربونت خوبم شما چطوری؟! چجوری حرف میزنم:D گربه هام والله نمیدونم گرفتار بودم بهشون سر نزدم مامان هم نرفته . مرسی:-)
عیدقربان،یعنى
فداکردن همه «عزیزها»
در آستان“عزیزترین”
وگذشتن ازهمه
وابستگى هابه عشق
مهربان ترین
پاسخ::-)

در یک غروب تنهء تابستان
در نیمه های این ره شوم آغاز
در کهنه گور این غم بی پایان
این آخرین ترانه لالائیست
در پای گاهوارهء خواب تو
باشد که بانگ وحشی این فریاد
پیچد در آسمان شباب تو
بگذار سایهء من سرگردان
از سایهء تو، دور و جدا باشد
روزی به هم رسیم که گر باشد
کس بین ما،نه غیر خدا باشد
من تکیه داده ام به دری تاریک
پیشانی فشرده ز دردم را
میسایم از امید بر این در باز
انگشتهای نازک و سردم را
آن داغ ننگ خورده که میخندید
بر طعنه های بیهده،من بودم
گفتم: که بانگ هستی خود باشم
اما دریغ و درد که “زن” بودم
چشمان بیگناه تو چون لغزد
بر این کتاب درهم بی آغاز
عصیان ریشه دار زمانها را
بینی شگفته در دل هر آواز
اینجا ستاره ها همه خاموشند
اینجا فرشته ها همه گریانند
اینجا شکوفه های گل مریم
بیقدرتر ز خار بیابانند – فروغ
اینجا نشسته بر سر هر راهی
دیو دروغ و ننگ و ریاکاری
در آسمان تیره نمیبینم
نوری ز صبح روشن بیداری
بگذار تا دوباره شود لبریز
چشمان من ز دانهء شبنمها
رفتم ز خود که پرده در اندازم
از چهرپاک حضرت مریم ها
بگسسته ام ز ساحل خوشنامی
در سینه ام ستارهء طوفانست
پروازگاه شعلهء خشم من
دردا،فضای تیرهء زندانست
من تکیه داده ام بدری تاریک
پیشانی فشرده ز دردم را
میسایم از امید بر این در باز
انگشتهای نازک و سردم را
با این گروه زاهد ظاهر ساز
دانم که این جدال نه آسانست
شهر من وتو ، طفلک شیرینم
دیریست کاشانه شیطانست
روزی رسد که چشم تو با حسرت
لغزد بر این ترانهء دردآلود
جوئی مرا درون سخنهایم
گوئی بخود که مادر من او بود